نویسنده: استاد فرید عبدالخالق
ترجمه: سرویس دین و دعوت
احکام حقوقی و ارزشهای والای سیاسی که در قرآن و سنت آمدهاند در دولت اسلامی واجبالاتباع هستند. این پدیده در ساختار نگرش اسلام نسبت به دولت و وظایف و ویژگیهای نظام حاکم در آن و وظایف قوهها [ی سهگانه] از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. مبانی قانونگذاری مذکور به مثابهی «حق الله» در عرصه سیاست محسوب میشوند، زیرا مردم به همان اندازه که از حق بازخواست حکام در احترام نهادن به این مبانی قانونگذاری و ارزشهای سیاسی و تن دادن به حکم آنها در سیاستگذاری برخوردارند، به همان اندازه از جنبهی فردی و اجتماعی مسئولند که به این مبادی پایبند بوده و خواستار پایبندی و مراجعه به آنها باشند.
اگرچه علمای دین در برشمردن این مبانی متفقالقول نیستند، اما اختلاف آنان به اصل این مبادی که آیا اسلام منشأ آنها میباشد یا خیر برنمیگردد بلکه به نظر ما اختلاف آنان بر سر این است که فلان اصل به شئون قانونی و ساختار حکومتی مربوط است یا خیر.
مبانی اساسی نزد برخی از فقهای معاصر عبارتند از: عدالت، شورا و مساوات و نزد برخی دیگر: عدالت و شورا و اطاعت مؤمن از اولوالامر خواه در آن چه که شخص میپسندد و یا نمیپسندد البته فرمان به گناه و معصیت، تحت شمول این اطاعت نمیباشد، زیرا در آن صورت «سمع و طاعة» گناه است.
برخی دیگر ابراز داشتهاند که مبانی اساسی عبارتند از:
1- شورا در اموری که مقتضی مشورت است.
2- عدالت حاکم و فرمانروایان و کارگزاران مادون از وی.
3- استخدام افراد توانا و امین در اموری که حاکم باید از دیگران کمک بگیرد.
دیدگاههای «دکتر عبدالحمید متولی» و «دکتر محمد سلیم العوا» در این مورد خیلی به هم نزدیک است.
دکتر عبدالحمید، شورا، عدالت، مساوات و آزادی و مسئولیت اولی الأمر را مبنا قرار داده و دکتر سلیم در کتاب خود علاوه بر اصول مذکور بر وجوب اطاعت نیز تأکید کرده است.
البته ما نیز در این اصول با آنها موافقیم اما اوصل دیگری را نیز بر آنها میافزاییم: اصل قانونمندی و مشروعیت، وحدت و همبستگی امت اسلامی، حق شهروند بر حاکم در پایبند بودنش به صداقت و صراحت و شفافیت. همچنین به جای اصطلاح «آزادی» اصطلاح «حقوق بشر و آزادیها ی اساسی» را به کار بردهام و همچنین حق مردم در مشارکت سیاسی را در محدودهی وظایف شورا گنجاندهام و مبارزه با ظلم و نظارت بر دولتمردان و همچنین نظارت دولتمردان بر امور (حسبه) که از فروع امر به معروف و نهی از منکر در عرصهی سیاست است؛ را از جملهی حقوق بشر قرار دادهام.
دلایل مشروعیت اصول قانون گذاری اسلامی:
1- قرآن: قرآن اولین زیربنا و منبع کلی و عام اسلام است. و آیاتی که پیرامون مسائل حکومتی و نظارت عمومی، به ویژه نظارت دولتمردان در قران آمده است و به بیان مبانی کلی قانونی و ارزشهای والای اسلامی میپردازد در بطن بحث، مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
2- سنت تشریعی: مسائل کلی که احادیث نبوی به شرح آن پرداخته، صفحات بسیاری از سنت را در برگرفته است. برخی از این مسائل جداگانه ذکر شده و در پارهای دیگر از احادیث چند مورد از آنها با هم آورده شدهاند. برای مثال پیامبر (ص) در آخرین حج خود، پیرامون حقوق سیاسی عام و قانونی مردم فرمودند: « آگاه باشید! تجاوز به خونها، اموال و ناموستان رب شما حرام است همچون حرمت امروز و این ماه و باید کسانی که اینجا حاضرند این را به کسانی که نیستند برسانند، همچنین از عبدالله بن عمر روایت شده که میگوید: « پیامبر خدا را دیدم که به دور کعبه طواف میکرد و خطاب به کعبه میفرمود: «ما أطیبک و أطیب ریحک! ما أعظمک و أعظم حرمتک! و الذّی نفس محمد بیده، لحرمة المؤمن أعظم عند الله حرمةً منک: ماله و دمه و إن نظنّ به إلّا خیراً». یعنی: «وه که پاکیزهای! و بوی تو چه قدر مطبوع است! چه قدر بزرگی! و حرمت تو تا به چه اندازه عظیم است! قسم به آن که جان محمد در دست اوست؛ حرمت مؤمن نزد خدا از حرمت تو بزرگتر است، دارایی انسان محترم است، خون او محترم است و باید با حسن ظن به او نگریست.»
برخی از احادیث با یک عبارت جامع، یک اصل عام و فراگیر از مبانی قانون گذاری را بیان کردهاند که روابط بین افراد جامعه را با هم تنظیم میکند، چنان که پیامبر میفرماید: « هر بندهای از بندگان که خدا مسؤولیت اجرای حقوق مردم را بر دوش او نهد و به مردم خیانت کند همراه با مرگش خداوند بهشت را بر او حرام میکند». یا مانند این حدیث که از ابوهریره روایت شده است: «من غشّ فلیس منّی». یعنی: «هر کس خیانت کند از من نیست». البته این فرموده عام است و دربرگیرندهی مسائل اجتماعی و سیاسی است و دلیل ما هم حدیثی است از او درباره عقوبت حاکم خیانتکار: « أیّما راع أسترعی رعیّة فغشّها فهو فی النّار». یعنی: «هر مسؤولی که مسؤولیت سرپرستی افرادی به او واگذار شود و به آنها خیانت کند، جای او در آتش است». همچنین از او روایت شده است: «أخوف ما أخاف علی أمّتی الأئمة المضلّون». یعنی: «چیزی که بیشتر از هر چیز دیگری از آن برای امتم بیمناکم، فرمانروایان گمراه کنندهاند».
یکی از دلایل مشروعیت حق شهروندی حق شهروندی در دولت اسلامی، پیمان مدینه است که ملیت یا حق شهروندی را در اولین حکومت اسلامی، خاص مسلمانان ندانسته است، بلکه یهودیهای ساکن مدینه را نیز جزو شهروندان حکومت اسلامی به حساب آورده است و حقوق و وظایف یهودیان را همچون حقوق و وظایف مسلمانان مورد تأکید قرار داده است. چنان که در بند 25 این پیمان آمده است: «یهودیان بنی عوف در کنار مؤمنان گروه مستقلی را تشکیل داده و دین و غلامان و نفوس یهودیان و مسلمانان محفوظ خواهد بود مگر کسی که به ظلم و فساد و خیانت بپردازد». این پیمان حقوقی را که برای بنی عوف در نظر گرفته برای بقیهی قبایل یهودی نیز در نظر گرفته است و این موارد قوانین لازم الاجرا به شمار میآیند. که برای عموم مسلمانان لازم الاجرا هستند. پس حق شهروندی از جمله حقوق خداوندی است و دو اصل عدالت و برابری نیز از جمله اصولی هستند که در مفاد 15، 17، 19، 45 این معاهده بر آن تأکید شده است.
از جمله اصول دیگر مربوط به حیات سیاسی که متون دیگر به آن اشاره کردهاند اصل «عدم اقرار به ظلم» است.
مبانی قانون گذاری در عصر خلفای راشدین
هدف ما از ارائهی این بحث در درجهی اول تأکید بر دو امر است:
1- بیان وظیفهی کنترل و نظارت مردمی بر دولتمردان و صاحبان قدرت در نظام حکومتی صدر اسلام.
2- پرده برداری از مهمترین مبانی قانون گذاری که در این عصر عملاً تحقق یافت.
در خطبهی ابوبکر صدیق (رض) که هنگام تصدی مقام خلافت ایراد کرد و آن چه از خلفای راشدین به طور عموم و به ویژه سیرهی عملی دو عمر (عمر بن خطاب و عمر بن عبدالعزیز) نقل شده است، ذخایر ارزشمندی وجود دارند که ما را در این عرصه غنی و بی نیاز ساختهاند. البته گواهی پیامبر (ص) مبنی بر این که سدهی آنان «بهترین سده» است. اهمیت این دوره را مشخص تر میکند و حکمت خدا در این امتیاز بسیار روشن است زیرا علم و دین و درک و تدبیر را در خود جمع نموده و قواعد عمومی و مبانی اساسی را با هدایت کتاب و سنت در نظام سیاسی خلافت خود به نحو احسن بنیاد نهاده بودند. و در این زمینهها امام و الگوی بلامنازعند ».
اینک به قانون اساسی حکومت ابوبکر صدیق (رض) اشاره مینماییم که در خلال اولین خطبه اش پس از خلافت ایراد کرد. بنده اینجا متن آن را به طور مفصل خواهم آورد. او بعد از حمد و ثنای خداوند فرمود:
ای مردم!
1- من به رهبری شما برگزیده شدهام و حال ان که بهترین شما نیستم.
2- اگر مرا بر حق دیدید یاریم دهید (و به روایتی دیگر: اگر نیک عمل کردم یاریم دهید).
3- و چنان چه مرا بر باطل دیدید به راه راست برم گردانید (و به روایتی دیگر: اگر خطا کردم مرا به راه راست برگردانید).
4- راستی، امانت است و دروغ، خیانت.
5- تا فرمانبر خدایم، از من فرمان برید و چنان چه به نافرمانی خدا روی آوردم، نباید از من اطاعت کنید.
6- هان! قوی شما نزد من ضعیف است تا زمانی که حق مظلوم را از او میگیرم و ضعیف شما نزد من قوی است تا زمانی که حق ضایع شده اش را به او برمیگردانم.
7- هیچ قومی جهاد و پیکار در راه خدا را به بوتهی فراموشی نمیسپارد مگر این که خداوند آن را خوار و ذلیل میگرداند.
8- فساد و بی بند و باری در هیچ قومی گسترش نمییابد مگر این که خداوند آن قوم را به بلای فراگیر دچار میگرداند. این آخرین سخن من است و از خداوند برای خود و شما طلب مغفرت مینمایم.
در اینجا کافی است که به برخی از مبانی قانون اساسی که در این سند آمده است اشاره کنیم:
1- بند اول از این قانون، نشانگر اصل حاکمیت ملی است؛ قدرتی که در انتخاب و نصب حاکم، سپردن خلافت (ولایت عظمی) از طریق شورا به او و حق نظارت و عزل متجلی است. همچنین اصل مساوات بین مردم اعم از حاکم و محکوم، تن دادن به قانون اساسی را تثبیت میکند.
زیرا « تمام مردم در مقابل قانون الهی با هم برابر میباشند » و هیچ کس را بر دیگری امتیازی نیست.
باقلانی عبارت « من به رهبری شما برگزیده شدهام و حال آن که بهترین شما نیستم » را از چند جنبه تفسیر کرده است:
« شاید خواسته ابراز دارد که از نظر قبیله و طایفه امتیازی بر آنان ندارد و یا عصمت را از خود نفی کرده و ابراز مینماید که آنان [ممکن است] دچار لغزش و اشتباه شوند و یا این که خلافت امتیازی است که خداوند به او بخشیده است و گر نه وی بهتر از دیگران نیست و در نهایت این مفهوم را در بر داشته باشد که از او بهتر هم در میان مردم وجود دارد اما بنابر شرایطی اتفاق نظر بر خلافت وی حاصل آمده است تا بدین وسیله آنها را به این امر راهنمایی کرده باشد که اگر ضرورت اقتضا کند شخصی که برتر نیست جایز است به جای شخص برتر، امامت [و خلافت] را بر عهده گیرد ».
پیامبر اسلام هرگز نمیپسندید که بر مسلمانان امتیازی داشته باشد و خطاب به عرب بادیه نشینی که هیبت و شکوه او دگرگونش ساخته بود، فرمود: «هوّن علیک بملک إنّما أنا إبن إمراة تأکل القدید». یعنی: «راحت باش، من پادشاه نیستم، من فرزند زنی هستم که گوشت خشکیده میخورد».
مردی بستانکار برای گرفتن بدهی خود از پیامبر (ص) سخت میگرفت، عمر بن خطاب (رض) خواست با وی با خشونت رفتار نماید. پیامبر (ص) فرمود: « مه یا عمر کنت أحوج إلی أن تأمرنی بالوفاء و کان أحوج إلی أن تأمره بالصبر ». یعنی: « ای عمر، دست نگهدار لازم بود مرا به وفاء به عهد و او را به صبر و مدارا توصیه نمایی ».
پیامبر (ص) کعبه را طواف میکرد از ساقی حاجیان آب خواست و مردم گفتند: این آبی است که عموم مردم از آن مینوشند بگذار آب دیگری را برای شما بیاوریم، فرمود: « لا حاجة لی إسقونی مما یشرب منه النّاس ». یعنی: « نیازی نیست، از آبی به من بدهید که عموم مردم از آن مینوشند ».
یکی دیگر از خصوصیات پیامبر (ص) این بود که وست نداشت مردم به احترام او از جای خود برخیزند و در صحیح بخاری و ترمذی آمده است: « برای یاران پیامبر دیدن هیچ کس در دنیا به اندازهی دیدن وی برایشان دوست داشتنی نبود اما وقتی که او را میدیدند به احترام وی از جای برنمیخواستند، زیرا میدانستند از این کار کراهت دارد.»
ابن الجوزی از ابوعثمان نقل میکند: « عتبه بن فرقد » هنگامیکه به آذربایجان قدم نهاد و آن جا را فتح کرد نوعی حلوا به نام «ضبیص» بر ایشان آوردند هنگامیکه آن را خورد، متوجه شد بسیار شیرین و خوشمزه است؛ عتبه گفتک ای کاش مقداری از این شیرینی خوشمزه را به امیرالمؤمنین میرساندم که وی نیز آن را بخورد؛ سرانجام دو سبد از این شیرینی را تهیه نمود و آن را روی شتری بار نمود و همراه دو نفر به نزد حضرت عمر (رض) فرستاد. آن حضرت سبدها را گشود و پرسید: این چیست؟ گفتند: «ضبیص» است. مقداری از آن را چشید، دید که خیلی شیرین و خوشمزه است. به آن دو مسافر گفت: آیا همهی مسلمانان به این شیرینی دسترسی دارند؟ گفتند: خیر. گفتک پس من هم از آن نخواهم خورد و آن را به همان جایی که آوردهاید برگردانید و در نامهای به عتبه نوشت: « این شیرینی نه با زحمت تو به دست آمده و نه با زحمت مادرت، از هر غذایی که تو از آن سیر میشوی باید تمام مردم آنجا از آن سیر شوند.»
هنگامیکه بحران خشک سالی در زمان آن حضرت روی داد و اراضی بی حاصل گردیدند؛ خوراک خود را با خوراک مردم یکسان ساخت و این سخن مشهور را بر زبان راند: « مرا چه کار به امور مردم اگر بلایی که بر سر آنان میآید بر سر من نیاید ».
2- بند دوم از این سند یا قانون، بر حق مشارکت مردم در چگونگی اداره حکومت و تعیین سرنوشت خود تأکید میورزد. این حقی است که بر مبنای اصل شورا پایه ریزی شده است و آیات قرآن و احادیث پیامبر را به عنوان یک فریضهی اسلامی برای حاکم و محکوم واجب الاجرا کردهاند. شورا یکی از مهمترین مبانی حقوق اسلامی است که سیستم حکومت و نظارت مردمی بر حاکم بر آن مبتنی است. لازم به توضیح نیست که شورا برنامهی ویژهی حیات و امت اسلامی است که در هر حالت و تمام جوانب فردی و جمعی و حکومتی باید اجرا گردد.
شورا در این گونه مشارکت سیاسی در تحقق همکاری بین حاکم و محکوم در ادای مسئولیت حکومت و در جامهی عمل پوشیدن به وظیفهی نظارت و کنترل حکم فرمایان و منع آنان از استبداد و خودکامگی، هنگام بروز انحراف (که واجب کفایی بر عهدهی همهی مردم است) تجلی مییابد. به همین دلیل است که خلیفهی اول به دنبال انتخابش، به عنوان مبنای نظام سیاسی خود بدان تصریح میکند.
دکتر طماوی معتقد است که مشارکت مسلمانان در شؤون حکومت به سه صورت تجلی یافته است:
الف – تعاون در رسیدن به حکومت مشروع و سالم بر اساس قرآن و سنّت.
ب – تلاش در کشف اشتباههای حکومت پیش گفته.
ج – رسیدن به راه حل سالم در امور جدید و مستحدثه.
این تعاون زیر مجموعهای از امر « تعاون در نیکوکاری و پرهیزگاری » است که خداوند بر همهی امت چه فرمانروایان و چه شهروندان واجب کرده است و اساس آن، احساس مسئولیت فردی و گروهی برای تحقق بخشیدن به اهداف شریعت است.
پیامبر (ص) برای به تصویر کشیدن مسئولیتهای فردی و اجتماعی از دیدگاه اسلام و نقش بنیادین آن در بنای جامعه و همچنین تضمین تداوم حکومت و حمایت از « حقوق الله» و همچنین برای بیان این که احساس به این مسئولیت، یک ستون استوار و مستحکم برای تحقق قاعدهی امر به معروف و نهی از منکر و نظارت و کنترل صاحبان قدرت است؛ تمثیل شیوا و گویایی را بیان فرموده است:
« مثل القائم علی حدود الله و الواقع فیها کمثل قوم استهموا علی سفینة فأصاب بعضهم أعلاها و بعضهم أسفلها فکان الذّین فی أسفلها إذا استقوا من الماء مرّوا علی من فوقهم فتأذّوا به – و فی روایة: فکان الّذین فی أسفلها یصعدون فیسقون الماء، فیصیبون علی الّذین فی أعلاها – فقال الّذین فی أعلاها: لا ندعکم تصعدون إلینا فتؤذوننا فقالوا فقالوا لو أنّا خرقنا فی نصیبنا خرقاً و لم نؤذ من فوقنا – و فی الروایة المشارالیها: فأخذ أحدهم فأساً ینقر أسفل السّفینة فأتوه فقالوا: ما لک؟ قال: تأذیتم بی و لا بدّ لی من الماء – فإن یترکوهم و ما أرادوا هلکوا جمیعاً و إن أخذوا علی أیدیهم نجوا و نجوا جمیعاً: کسی که حدود خدا را رعایت کرده است و از آن تجاوز نمیکند و کسی که در آن میافتد، همچون مرمی هستند که با قرعه انداختن تعدادی در طبقهی بالا و تعدادی در طبقهی پایین کشتی جای گرفتند گروهی که در پایین جای گرفتند برای نوشیدن آب باید از میان گروه بالایی عبور میکردند و با این کار بالاییها مورد اذیت واقع میشدند و در روایت دیگری آمده است: کسانی که در قسمت پایین کشتی بودند بالا میرفتند و آب مینوشیدند باعث اذیت بالاییها میشوند و به همین خاطر بالاییها گفتند: اجازه نمیدهیم بالا بیایید و ما را اذیت کنید پس پایینیها با خود گفتند: بهتر است در محدودهی خود شکافی ایجاد کنیم و گروه بالا را آزار ندهیم! و در روایتی که به آن اشاره شد آمده است؛ یکی از آنها تبری برداشت و شروع به سوراخ کردن قسمت پایین کشتی نمود نزد او آمدند و گفتند: چه کار میکنی؟ گفت: من شما را اذیت کردم و از طرف دیگر هم به آب نیازمندم – اگر مردم آنها را آزاد گذارند که در محدودهی [کشتی] خود شکاف ایجاد کنند، همه هلاک میشوند و اگر دستشان را بگیرند، همه نجات مییابند ».
اهتمام اسلام به اصل شورا و به دنبال آن، اهتمام مسلمانان به مسایل جمعی خود محور اصلی نظام حکومت اسلامی محسوب میگردد زیرا اصل شورا ضامن و تجلی گاه نقش مثبت ملت در تأمین حقوق بشر و صیانت از حریم آزادیهای اساسی در مقابل هر گونه تجاوزی است که فرمانروایان ستمگر در حق وی روا میدارند. همچنین ضامن در اختیار گرفتن قدرت، ایجاد دگرگونی [در ساختار قدرت] از جانب مردم برای حفظ شرع و تحقق مقاصد آن است.
این دیدگاه بنیادین هر چه بیشتر بر جایگاه ملت و آگاهی جمعی تأکید دارد؛ دیدگاهی که ابن تیمیه این چنین از آن تعبیر کرده است: « امت حافظ شرع است نه حاکم ».
و همچنین اصول عام و بنیادینی که سند قانونی ابوبکر آنها را بیان میکنند نیز تأکیدی بر اهمیت این دیدگاه است؛ اصولی که به دلیل « حق الله » بود. نشان غیر قابل اغماض و صرف نظراند. آن چه عمربن خطاب در جواب آن شخص که به یکی از مسلمانان اعتراض کرده بود که چرا به وی گفته بود: « اتق الله یا عمر: ای عمر پروای خدا داشته باش » گفته است؛ خود تأکیدی دیگر بر این امر است. وی اعتراض آن مرد را رد کرد و بر حق نظارت مردم بر حاکم تأکید کرد و فرمود:
« بگذار این تذکر را به من بدهد. سخن او سخن خوبی است. اگر از گفتن این سخنان کوتاهی کنید خیر و برکت از میان شما رخت بر خواهد بست و چنان چه ما به این سخنان ارزش ندهیم و نپذیریم خیر و برکت از ما خداحافظی خواهد کرد. وی رضایت خود را از ابراز قدرت مردم در اصلاح کجیها یش هر چند با لبهی شمشیر بیان مینماید: « الحمدلله الّذی جعل من المسلمین من یقوّم اعوجاج عمر بالسیف ». یعنی: « سپاس خدایی را که در میان مسلمانان کسانی وجود دارند که انحراف عمر را با شمشیر راست میگردانند».
بار دیگر که مردم حضور خود را در مشارکت سیاسی به حضرت عمر متذکر شدند گفت: «اگر در برخی از حقوق کوتاهی کنم، شما من را هدایت نمیکنید. و دو یا سه بار این سخن را تکرار کرد. «بشر بن سعد» گفت: « اگر خطا کردی، همچون تیر تو راست میگردانیم. عمر در پاسخ دو با رگفت: «پس شما چنین میکنید».
ما این مفهوم را در نامهی عمر بن عبدالعزیز – که به حق میتوان او را پنجمین خلیفهی راشده به شمار آورد – به جانشین خود، مییابیم او بعد از نصیحت ولی عهد، نامه اش را با این مطلب به پایان میبرد و در آن به بزرگی جایگاه مردم و بزرگی امانتی که بر گردن خلیفه است تأکید میکند و میفرماید: « تو را به ترس از خداوند و حفظ حقوق مردم توصیه میکنم، آگاه باش که بعد از مرگ من مدت زیادی عمر نخواهی کرد ».
3- بند سوم، بیانگر « اصل نظارت بر اعمال خلیفه، به عنوان یک مسئولیت اسلامی» است. و سخن عمر که « اگر انحرافی در من دیدید آن را راست کنید » خود تأکید دیگری بر این اصل است.
دکتر سنهوری در این مورد گفته است: « این نظارت عملاً در سیرهی چهر خلیفهی اول تحقق یافته است و نظارت بر حکومت اسلامی در این دوره از تاریخ به طور واضح کاملاً مشهود است. خلیفهی اول در خطبهی مشهورش از آن پرده برداشته است: « اگر نیک عمل نمودم یاریم دهید و اگر خطا کردم به راه راست هدایتم کنید ». و عمر بن خطاب همین اصل را در سخنرانی خود مورد تأکید قرار داده است: « ای مردم! اگر انحرافی در من دیدید آن را راست گردانید » یکی برخاست و گفت: « چنان چه از راه راست منحرف شوی تو را با شمشیر به راه راست خواهیم آورد ». و عمر در پاسخ ارادهی مردم گفت: « سپاس خدایی را که در میان مسلمانان کسانی وجود دارند که انحراف عمر را با لبهی شمشیر راست میگردانند ».
جانشین پیامبر در این خطبه حق امت در اصلاح حاکم، امام یا رئیس دولت را مورد تأکید قرار داده است که حاکی از همکاری در صورت نیکوکاری و استیضاح و بازخواست و اعتراض و انتقاد در صورت انحراف است.
4- بند چهارم از منشور ابوبکر (رض) به یکی از مبانی قانونگذاری در اسلام اشاره میکند که عبارت است از اصل صداقت و صراحت حاکم و امین بودن با مردم. مفهوم شورا، مشارکت سیاسی واقعی و تعاون لازم میان حاکم و محکوم هرگز بدون صفات صداقت و صراحت بین مجری و مردم، تحقق نخواهد یافت. به محض از بین رفتن صداقت حاکم، مردم اعتمادشان را نسبت به وی از کف خواهند داد و به دنبال آن، نظام حکومتی از بین میرود و معیارهای آن مختل و وضعیت مردم رو به بدی خواهد نهاد. پس صداقت حق مردم بر حاکم و از رستهی امانتها یی است که خدا آن را بر حاکم واجب کرده است و دروغ و خیانت در امانت از اعمال ناپسندی است که فساد و ضرر آن اقتضا میکند، کسی که مرتکب آن میشود مورد بازخواست قرار گیرد.
دروغ حاکم با مردم، غش (نیرنگ و فریب) است که پیامبر خدا (ص) از آن نهی فرموده است: « هر بندهای که خداوند مسئولیت ادارهی امور مردم را بر دوش او نهد و [وی] مردم را فریب دهد، همراه با مرگش خداوند بهشت را بر او حرام میکند».
و در حدیث دیگر آمده است: « آن که علیه ما اسلحه بردارد از ما نیست و آن که ما را فریب دهد، از ما نیست ».
5- بند پنجم اشاره به قاعدهای است که احادیث نبوی دربارهی اطاعت از حاکم در معروف و عدم اطاعت از او در گناه، معصیت و منکر ذکر کردهاند چنان که پیامبر میفرماید: «إنّما الطّاعة فی المعروف » یعنی: « اطاعت در معروف است ». و همچنین میفرماید: « علی المرء المسلم السّمع و الطّاعة فیما أحبّ و کره إلّا أن یؤمر بمعصیة. فإن أمر بمعصیة فلا سمع و لا طاعة ». یعنی: « سمع و طاعت بر مسلمان در تمام امور خواه بپسندد و درست بدارد و خواه نپسندد و کراهت داشته باشد واجب است اما چنان چه او را به گناه و معصیت امر کنند نباید اطاعت کند ». عدم اطاعت در گناه و معصیت مشمول این آیهی قرآن است که میفرماید: « و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان ». یعنی: « در گناه و تعدی یکدیگر را یاری ندهید ».
از جمله حکمتها ی این تقیید و تحدید اطاعت از حاکم، « آن است که اطاعت بی چون و چرا منجر به حکومت استبدادی دیکتاتوری فردی، مسخ شخصیت اسلامی و از هم گسیختن و متلاشی شدن امت اسلامی میشود [ و به همین دلیل ] دین اسلام آن را با شدت و حدت زیادی نفی و نهی کرده است ».
در اسلام اطاعت از حاکمی که با دشمنان خداوند دوستی و مودت میورزد و یا بر خلاف شرع و قانون خداوند یاغیان را در مقابله و ضدیت با گروه اسلامی دیگری یاری میدهد، جایز نیست چرا که خداوند متعال میفرماید: « لا یتخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین: مؤمنان نباید کافران را – به جای مؤمنان _ به دوستی بگیرند ».
« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیاء بَعْضٍ وَمَن یتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ . فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یسَارِعُونَ فِیهِمْ یقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن یأْتِی بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ » مائده 51 – 52
« ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید (و به طریق اوّلی آنان را به سرپرستی نپذیرید). ایشان برخی دوست برخی دیگرند (و در دشمنی با شما یکسان و برابرند). هرکس از شما با ایشان دوستی ورزد (و آنان را به سرپرستی بپذیرد) بیگمان او از زمره ایشان بشمار است. و شکّ نیست که خداوند افراد ستمگر را (به سوی ایمان) هدایت نمیکند. میبینی کسانی که بیماری (ضعف و شکّ و نفاق) به دل دارند، (در دوستی و یاری با یهودیان و مسیحیان) بر یکدیگر سبقت میگیرند و میگویند:
میترسیم که (روزگار برگردد و) بلائی بر سر ما آید (و به کمک ایشان نیازمند شویم). امید است که خداوند فتح (مکّه) را پیش بیاورد یا از جانب خود کاری کند (و دشمنان اسلام را نابود و منافقان را رسوا نماید) و این دسته از آنچه در دل پنهان داشتهاند، پشیمان گردند (و بر ضعف و شکّ و نفاق خود افسوس خورند). »
« یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاء » الممتحنة: 1
« ای مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خویش را به دوستی نگیرید.»
« وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ . إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » حجرات: 9 – 10
« هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد (و صلح را پذیرا نشود)، با آن دستهای که ستم میکند و تعدی میورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا برمیگردد و حکم او را پذیرا میشود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذیرا شد، در میان ایشان دادگرانه صلح برقرار سازید و (در اجرای مواد و انجام شرائط آن) عدالت بکار برید، چرا که خدا عادلان را دوست دارد. فقط مؤمنان برادران همدیگرند، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید، و از خدا ترس و پروا داشته باشید، تا به شما رحم شود. »
استاد محمد ناصر الدین البانی در مجموعهی خود دو حدیث زیر را آورده است و شرح جالب توجهی را بر آنها افزوده است:
الف- «لا طاعة لأحد فی معصیة الله تبارک و تعالی: هیچ شخصی نباید در نافرمانی خداوند متعال از کسی دیگر اطاعت نماید».
ب- «لا طاعة فی معصیة الله تبارک و تعالی: اطاعت در نافرمانی خدا وجود ندارد».
نظرات